بـــا هــــــــــم تا بهشتـــــــ | ||
در همان واپسین لحظاتی که متولد شده بودم انگار که دوباره متولد شدم قرآن به مقابل گرفتم و گفتم: سلام عشق عقدی با شکوه! به وکالت اماممان اتاق عقدی به بزرگی ح ر م الشهدای ِ گمنام و سجادهای از جنس نور یک مشت آب سقاخانه، عسل سفرهمان و دانههای تسبیح، حکم مرواریدهای زینتی دستانم آینه هم دل زلال من و او رفتیم تا با هم بسازیم... در محضر مادرمان حضرت زهرا و شهدا... و حضوری از عزیزان... و عطر و بویی از یاس که هویدای حضور مهدیمان بود... بلاخره نیمه ِ رویاهایمان را یافتیم و در آستانه 23 سالگیمان شدیم "ما"، آنهم "ما"یی که نظیرش در هیچ جا نیست... **او و من قبلا از تبریکات صمیمانه همهتان تشکر میکنیم و دعا میکنیم که همهتان خوشبخت شوید، عین ما... **عاشق باشید...
[ پنج شنبه 91/6/16 ] [ 5:52 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |